زبان مادری و یکپارچگی ملی / تیرداد بنکدار

روشن‌فکران فرانسوی که برای ملل جهان سوم دل‌سوزی می‌کنند و پاره‌ای از اقوام مانند کردها را “فراموش‌شدگان تاریخ “می‌نامند و گویا در فکر حفظ حقوق آنان هستند، در مورد اهالی کرس نظر دیگری دارند و معتقدند که ۲۰۰ سال زندگی مشترک آنان با مردم فرانسه کافی است تا اهالی کرس نیز فرانسوی محسوب شوند.

 


وزیر کشور سوسیالیست فرانسه از “خلق”خواندن مردم کرس خودداری می‌کرد و یکی از استدلال‌های او، علاوه بر مخالفت این امر با قانون اساسی، این است که «جزیره‌ی کرس نمایندگانی را در ۱۴ ژوئیه ۱۷۹۰ در جشن فدراسیون فرانسه داشت.

ژوئیه‌ای که امروزه ما هرساله مراسم آن را به نام جشن اتحاد برگزار می‌کنیم.» اما همین روشن‌فکران در مورد14  اقوام ایرانی، هم‌زیستی “هزاره‌ها” را فراموش می‌کنند. زیرا اقلیت‌ها فقط در کشورهای دیگر قابل حمایت هستند و نه در خود فرانسه. فرانسویان ۱۰۰سال پیش از این در لبنان از گروه ویژه‌ای حمایت می‌کردند و امروزه از کردها، ولی در خود خاک فرانسه از توجه به زبان‌های محلی وحشت دارند.(۱)
آن‌چه در بالا نقل شد، پیش‌درآمدی بود بر ریشه‌یابی برخی نسخه‌پیچی‌هایی که در روزهای اخیر از طرف برخی رسانه‌های بیگانه در مورد جایگاه زبان پارسی در ایران، صورت گرفته‌است. حال با این پیش‌زمینه، گفتار خود را پی می‌گیرم.

حق بهره‌مندی افراد متعلق به اقلیت‌های قومی و زبانی، از آموزش زبان مادری، امروزه یک حق پذیرفته‌شده در اغلب کشورهای چندزبانی جهان است. حتی کشوری چون ترکیه نیز که تا همین یک‌دهه پیش، منکر موجودیت قوم کرد در کشور خود بود، چندی قبل اجازه‌ی راه‌اندازی شبکه تلوزیونی محلی برای مناطق کردنشین این کشور را صادر کرد. اما نکته قابل‌تامل در این‌جاست که هرچقدر اقلیت‌های قومی و زبانی از اقدامات خشونت‌آمیز و بر ضد امنیت ملی کشور متبوع خود فاصله گرفته‌اند، دولت‌ها را به اعطای امتیازات گسترده‌تری در حیطه‌ی حقوق فرهنگی و قومیتی خود متقاعد کرده‌اند. به‌ویژه آن‌که اعطای این حقوق و امتیازات، از هیچ پشتوانه‌ی الزام‌آوری در حقوق بین‌الملل (به غیر از کشورهای عضو یا خواهان عضویت در اتحادیه‌ی اروپا) برخوردار نیست.

تاکنون در زمینه‌ی حقوق اقلیت‌ها در درون دولت‌های ملی، معتبرترین و متاخرترین سند که در سطح جهانی است، اعلامیه‌ی سال ۱۹۹۲ سازمان ملل متحد درباره‌ی حقوق افراد متعلق به گروه‌های اقلیتی ملی، قومی، مذهبی و زبانی است. بر اساس ماده‌ی دوم این اعلامیه، افراد وابسته به گروه اقلیتی بایسته است که از حق استفاده از حقوق فرهنگی، اجرای مراسم مذهبی، به‌کار‌بردن زبان در حوزه‌های خصوصی و همگانی، بهره‌مند باشند. اما ماده‌ی هشتم همین اعلامیه نیز تاکید می‌کند “هیچ‌یک از مقررات اعلامیه‌ی حاضر نباید به گونه‌ای تفسیر شود که به موجب آن فعالیتی بر خلاف اهداف و اصول ملل متحد انجام گیرد و یا آن‌که مخالف با حاکمیت، یکپارچگی سرزمینی و یا استقلال سیاسی دولت‌ها باشد.”

اگر چه خودداری دولت‌ها از اجرایی‌کردن برخی حقوق تصریح‌شده در این اعلامیه می‌تواند به اتخاذ برخی راهکارهای تنبیهی در قبال دولت خاطی از سوی سازمان ملل متحد منجر شود، اما از آن‌جایی که قطعنامه‌های مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بر اساس منشور ملل متحد فاقد جنبه‌ی “الزام‌آور” هستند(۲)، در نهایت نحوه‌ی اجرای مفاد این قطع‌نامه نیز از زمان صدور تا به امروز، محل مناقشه میان سازمان ملل و بسیاری کشورهای عضو که از تمکین به آن خودداری می‌ورزیده‌اند، بوده‌است. تا جایی که می‌توان گفت استناد به این اعلامیه تاکنون بیشتر ابزاری برای اعمال فشار و امتیازگیری و یا امتیازدهی به برخی دولت‌های عضو سازمان ملل بوده‌است.

در مورد ایران لازم به ذکر است که اکنون در ایران هم بر اساس اصل پانزدهم قانون اساس جمهوری اسلامی که استفاده از زبان‌های محلی در کنار زبان رسمی و مشترک فارسی، در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آن‌ها در مدارس، آزاد است، هم‌اکنون نیز مطبوعات و شبکه‌های استانی به زبان محلی فعالیت می‌کنند و آموزشگاه‌های خصوصی نیز در کنار برخی مراکز آموزش عالی دولتی (نظیر دانشکده‌ی ادبیات و فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی که دارای دپارتمان آموزش زبان ترکی است)، اقوام ایرانی از حقوق و آزادی‌های زبانی خود بهره‌مند هستند.

اما نخستین کنوانسیون (معاهده) در مورد حقوق اقلیت‌ها که به دلیل “معاهده”‌بودن جنبه‌ی الزام‌آور دارد، “کنوانسیون پایه‌ای حمایت از اقلیت‌های ملی شورای اروپا”، مصوب نوامبر ۱۹۹۴ است که همان‌طور که گفته‌شد، نخستین سند الزام‌آور و چندجانبه‌ای است که تاکنون به حمایت از اقلیت‌های بومی اختصاص یافته‌است. بر اساس این معاهده نیز، حق کاربرد زبان‌های اقلیت در زندگی خصوصی و عمومی سلب‌ناپذیر است.(۳)

بنابراین ملاحظه شد که به غیر از کشورهای عضو اتحادیه‌ی اروپا و یا کشورهای خواستار عضویت در این اتحادیه، هیچ‌یک از کشورهای دیگر جهان با یک سند حقوقی الزام‌آور مبنی بر به‌رسمیت‌شناختن کامل و قطعی حقوق فرهنگی اقلیت‌های قومی و زبانی مواجه نیستند.اما چگونه است که پذیرش این حقوق در کشورهای اروپایی به‌آسانی صورت می‌پذیرد، اما دولت‌های دیگر نقاط جهان از تن‌دادن به این امر اکراه دارند و اجتناب می‌ورزند؟

“رولان برتون” انسان‌شناس فرانسوی، پاسخ مناسبی برای این پرسش دارد. وی معتقد است « غیرقابل‌تغییربودن مرزها در اروپا، اصلی بود که حتی پیش از ذکر صریح آن در موافقت‌نامه هلسینکی (۱۹۷۳) مورد پذیرش بود…امروزه دیگر عصر جنگ‌های الحاق نیست». وی به‌درستی “خرده‌امپریالیسم صرب” را متعلق به عصری دیگر قلمداد می‌کند که به صورت پدیده‌ای نامتجانس با اروپای امروز بروز کرده‌بود(۴).

به این ترتیب است که در اروپا، با عنایت به پایبندی فعالان قومی به ملت-دولت‌های متبوع خود، راه برای تحقق بسیاری از حقوق اقلیت‌های قومی و زبانی، باز شده‌است. اما آیا این وضعیت در همه‌جای جهان صدق می‌کند؟ در پاسخ باید گفت که بی‌تردید ناهم‌سانی‌های انکارناپذیر در سطوح مختلف توسعه‌ی انسانی، میان کشورهای اروپایی با بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته و یا در حال‌توسعه وجود دارد، هم‌چنان‌که تفاوت‌های فاحشی در پایه‌های معرفتی و شیوه‌های کارکردی گروه‌های اتنیک این کشورها با کشورهای اروپایی.

برای نمونه در شماری از کشورهایی که دارای اقلیت ترک‌زبان هستند، با نفوذ خزنده‌ی جریان پان‌ترکیسم مواجهیم که آشکارا دارای گرایش‌های زننده‌ی نژادپرستانه و رویکردی الحاق‌گرایانه نسبت به کشور ترکیه هستند. این جریان به شکل واضحی در صدد است با سنگرگرفتن پشت مطالبات حقوق بشری، به مقاصد بلندمدت تجزیه‌خواهانه خود از کشور متبوع و راهبرد الحاق‌گرایانه خود به کشور ترکیه (و در مورد ایران جمهوری آذربایجان)، جامه‌ی عمل بپوشاند.تجزیه‌ی قبرس با مداخله‌ی ارتش ترکیه در سال ۱۹۷۴ به دو بخش یونانی و ترک، نمونه‌ی بارزی از تحقق این راهبرد است.

در این مورد، جا دارد به مثالی اشاره کنم؛ چندی پیش ( در اسفندماه سال ۱۳۸۷) عده‌ای به بهانه‌ی روز جهانی زبان مادری، کمپینی به راه انداختند و طی آن خواستار بهره‌مندی از “آموزش به زبان مادری” شدند. این کمپین که در پی تمام کوشش‌ها، تبلیغات و امضاهای گروهی و جعلی در نهایت به ۱۰ هزار امضا نیز نرسید، حاوی دو نکته‌ی مهم و قابل توجه بود.

نخست این‌که در این کمپین مطالبه‌ی “حق آموزش زبان مادری” به شکل زیرکانه‌ای مبدل به “حق آموزش به زبان مادری” شده‌بود. این در حالی است که در همه‌ی کشورهایی که به حقوق زبانی اقلیت‌ها پایبندند، “آموزش زبان مادری” اعمال می‌شود. مقصود از “حق آموزش به زبان مادری” تعطیلی آموزش زبان ملی و رسمی کشور است، در حالی‌که “آموزش زبان مادری” به این مفهوم است که اقلیت‌های زبانی حق دارند در کنار آموزش‌دیدن در مدارس و مراکز آموزش عالی، از آموختن زبان و ادبیات محلی خود نیز به شیوه‌ی علمی، بهره‌مند شوند. این رویه اکنون در اغلب کشورهای جهان پذیرفته‌شده‌است و در حال اجراست.

به‌ویژه آن‌که هم در قطع‌نامه مجمع عمومی ملل متحد در سال ۱۹۹۲ و هم در کنوانسیون پایه‌ای حمایت از اقلیت‌های ملی شورای اروپا، اشاره‌ی مستقیمی به نحوه‌ی بهره‌مندی اقلیت‌ها از کاربرد زبان‌های خود در عرصه‌ی عمومی نشده‌است، اغلب کشورهای جهان بهره‌مندی از آموزش زبان مادری را در کنار زبان ملی و رسمی، مجاز دانسته‌اند. این قاعده البته شامل کشورهای کنفدرالی چون سوئیس و بلژیک که از ابتدا در پی اتحاد امیرنشین‌های مستقلی شکل گرفتند، نمی‌شود. از این روی است که در ایران نیز مطالبه‌ی حق آموزش زبان مادری در کنار زبان ملی، امری منطقی و قابل بررسی است در حالی‌که مطالبه “آموزش به زبان مادری” که به معنای تعطیل‌شدن آموزش زبان رسمی و ملی و فراگیر و کهن ایرانیان یعنی زبان پارسی است، به دلیل صدمه‌ی انکارناپذیری که به یکپارچگی ملی و سرزمینی کشور وارد می‌کند، به هیچ روی قابل طرح و پذیرش نیست.

نکته‌ی دوم این بود که متن این آکسیون، به دو زبان پارسی و ترکی (با خط لاتین-ژرمنی مورد استفاده در ترکیه) تهیه شده‌بود. تنظیم متن ترکی با خطی غیر رایج در ایران و مرسوم در کشور همسایه، به‌وضوح بیان‌گر مقاصد تجزیه‌طلبانه و الحاق‌گرایانه‌ی تنظیم‌کنندگان این فراخوان بود. تنظیم تنها متن ترکی و جمع‌آوری امضا از میان ترک‌گرایان و چند فعال ترکمن بیش از هرچیز نشان‌گر این بود که “کردستیزی” این جماعت به‌ اندازه‌ای است که حتی در چنین موقعیتی نیز حاضر به همراهی با فعالان کرد نیستند. نام‌های مستعار عجیب و غریب و ستیزه‌جویانه‌ای چون آتیلا، ایلغار، قوبلای و اختای و مواردی از این دست نیز خود بیش از هرچیز بیان‌گر شیفتگی تنظیم‌کنندگان این نامه به فراروایت‌های پوسیده‌ی نژادی است.

تیرداد بنکدار در تاریخ ۱۹ - شهریور - ۱۳۸۹

پی‌نوشت‌ها
(۱) خوبروی پاک، محمدرضا (۱۳۸۰)؛ اقلیتها؛ تهران؛ نشر شیرازه، چاپ اول، صص۵۸-۵۷.
(۲) مقتدر، هوشنگ (۱۳۸۳)؛ حقوق بین‌الملل عمومی؛ تهران؛ انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ نهم، ص ۳۴-۳۲.
(۳) لوین، لیا (۱۳۷۸)؛ پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر؛ ترجمه محمد جعفر پوینده؛ تهران، چاپ جهارم، ص ۱۰۹
(۴)برتون،رولان (۱۳۸۰)؛ قوم‌شناسی سیاسی؛ ترجمه ناصر فکوهی؛ تهران: نشر نی، چاپ اول، ص ۱۵۱.
* این مقاله یک سال‌ونیم پیش، در نقد تارنمایی که در حوزه‌ی مسائل قومی ایران فعالیت می‌کند نوشته شد، اما در ماه‌های گذشته مورد بازبینی و اصلاح قرار گرفت و در برخی از نشریات و تارنماها، منتشر شد. با توجه به اهمیت موضوع و نیز بازنشر نسخه‌ی اصلاح‌شده‌ی مقاله در رسانه‌های چاپی و الکترونیک، تصمیم گرفتم نسخه‌ی بازبینی‌شده و نهایی این مقاله را در تارنمای ایرانشهر، منتشر کنم.

فرصت طلبی دولت ، غفلت مخالفان

ناسیونالیسم ایرانی را از چنگال دولت برهانیم


بر کسی پوشیده نیست که از بدو تاسیس جمهوری اسلامی ، بسیاری از دست اندرکاران حاکمیت آشکارا با تاریخ و تمدن باستانی ایران و طبیعتا با ناسیونالیسم ایرانی به شدت سر ستیز داشته اند.اما درطی سالهای اخیر تغییر جهتی واضح در گفتمان جمهوری اسلامی پدید آمده است.این تغییر گفتمان در چندماه اخیر در دولت احمدی نژاد با عنوان شدن «مکتب ایرانی» از سوی مشائی و سخنان احمدی نژاد درباره کورش و دیگر گفتارها و کردارهای دولتمردان شدت گرفته است.برخی از تحلیل گران اعتقاد دارند که هدف احمدی نژاد و اطرافیانش از مطرح کردن افتخارات باستانی ایران ، نفوذ در برخی اقشار اجتماعی از جمله قشر متوسط شهری است.عده ای نیز مساله انرژی هسته ای و جنگ احتمالی را دلیل عمده ژست ناسیونالیستی دولت می دانند.به هر حال ، دلیل هرچه باشد ، نشان از فرصت طلبی دولت احمدی نژاد دارد.

اما در این سو مخالفان جمهوری اسلامی قرار دارند.هم مخالفان داخل کشور و هم خارج کشور ، هم سکولارها و هم اصلاح طلبان.متاسفانه باید اذعان کرد که ظرفیت های ناسیونالیسم ایرانی آنچنان که باید و شاید مورد توجه مخالفان دولت قرار نگرفته است.بدتر آنکه برخی از مخالفان در یک اشتباه استراتژیک ، قوم گرایی و منطقه گرایی را به جای ملی گرایی مطرح می کنند و با حمایت از جنبش های قومی که بیشتر رنگ و بوی ضدایرانی دارند ، به عم خود می خواهند تا ضربه ای کارا بر دولت وارد آورند.حال آنکه ، پتانسیل ناسیونالیسم ایرانی در سرتاسر کشور بسیار بالاست  و اکثریت ناسیونالیست ها البته چندان موافق حکومت دینی نیستند. اما ترویج و تبلیغ قوم گرایی _ به بهانه دفاع از حقوق اقوم و گاه ملیتها !_ از دو جهت به ضرر اپوزیسیون و به سود دولت است:

1 _ ناسیونالیست ها که پایگاهی نیرومند در قشر متوسط شهری _پایگاه اصلی جنبش سبز _و حتی قشرهای پایین شهری دارند ، به سوی دولت رانده می شوند و حتی در صورت احساس خطر به طرف حاکمیت خواهند رفت.

2 _ توان و انرژی مخالفان ، به جای مبارزه با جمهوری اسلامی ، صرف مبارزه با جریانات تجزیه طلب قومی خواهد شد.جریاناتی که پایگاه چندانی در میان اقوام هم ندارند و تنها در اینترنت و دیگر رسانه هابه صورت جدی فعالیت می کند و همین امر موجب گمراهی بسیاری شده است.

اکنون دولت احمدی نژاد به خوبی از پتانسیل ناسیونالیسم ایرانی در میان ایرانیان آگاه است و با عنوان کردن« مکتب ایران»و تمدن ایرانیان ، قشرهای متجدد جمعه را هدف قرار داده است.تحقیقات میدانی جامعه شناسان نیز از رشد روز افزون ناسیونالیسم در جامعه ایرانی  حکایت دارد.

اما اینجا ما مخالفان بایست از خویشتن سوال کنیم : ما چه می گوییم و استراتژی ماچیست؟

یادمان نرود که چگونه برخی از گروه های اپوزیسیون دست به دست هم دادند تا شعار «استقلال،آزادی ، جمهوری ایرانی» را محو کنند.فراموش نکنیم که عده ای چگونه دست به دست هم دادند تا شعار «جانم فدای ایران» را خفه کنند.بی تردید اگر ریزشی از پایگاه ملی جنبش سبز اتفاق افتاده باشد ، ناشی از غفلت ما و فرصت طلبی و زیرکی دولت است.

باشد که این نوشته کوتاه آغازی باشد بر چاره اندیشی اپوزیسیون درباره رهانیدن ناسیونالیسم ایرانی از چنگال دولت!



آیا در ایران قومی به نام «فارس» وجود دارد؟

به گفته رولان برتون :«نخستین مرحله در پویایی قومی آن است که قوم به مثابه یک گروه واقعی یعنی جماعتی به رسمیت شناخته شده و آگاه به وجود خویش ، شکل بگیرد و در نگاه دیگران و بیش ار آنها در نگاه خویش ، از نیستی به هستی درآید».1

مردمان فارسی زبان از دوشنبه تا بوشهر و از بخارا تا کرمان زندگی میکنند و بسیاری اوقات به دلیل اینکه زبانشان فارسی است ، «فارس» نامیده می شوند.اما  همچنان که برتون هم گفته است ، خودآگاهی قومی نخستین مرحله پویایی یک گروه قومی است که بی تردید چنین خودآگاهی در میان فارسی زبانها وجود ندارد.برای مثال اگر از یک اصفهانی یا شیرازی درباره هویتش پرسیده شود ، هیچگاه وی خود را به عنوان «فارس» معرفی نمی کند بلکه خود را اصفهانی یا شیرازی معرفی می نماید.در واقع فارسی زبان ها دارای هویت شهری شده اند و  گروه قومی خاصی را تشکیل نمی دهند.

در نتیجه می توان گفت که گروه قومی ای به نام «فارس» در ایران وجود ندارد بلکه فارسی زبان ها یک گروه زبانی با هویت های شهری هستند


1.رولان برتون ، قوم شناسی سیاسی،مترجم ناصر فکوهی، نشر نی،1384،ص102

مقاله پروفسور حسابی درمقایسه توانایی واژه سازی زبان فارسی و عربی

اگر چه بسیاری پروفسور حسابی را فیزیکدان می دانند اما جالب است که ایشان علاوه بر تحصیل در رشته فیزیک ،در رشته زبان و ادبیات فارسی هم تحصیل کرده بودند و به نوعی صاحب نظر بودند.مقاله ایشان تحت عنوان «توانایی زبان فارسی در معادل سازی» که در آن به مقایسه توان واژه سازی در زبان فارسی و عربی می پردازد و نتیجه می گیرد که در بهترین حالت توانایی واژه سازی زبان عربی ، 1750000(یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار) است، این در حالی است که حداقل توانایی زبان فارسی برای واژه سازی 226275000(دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه) است.

دقت ریاضی وار پروفسورحسابی با ضرب ها و تقسیم های دقیق و مباحث  او درباره زبان های عربی و فارسی ، نشان دهنده تسلط وی در حوزه  زبان های  فارسی عربی  است .مقاله در زیر می آید:


در تاریخ جهان، هر دوره ای ویژگی هایی داشته است. در آغاز تاریخ، آدمیان زندگی قبیله ا ی داشتند و دوران افسانه ها بوده است. پس از پیدایش کشاورزی، دوره ی ده نشینی و شهرنشینی آغاز شده است. سپس دوران کشورگشایی ها و تشکیل پادشاهی های بزرگ مانند پادشاهی  هخامنشیان و اسکندر و امپراتوری رم بوده است.
پس از آن، دور ه ی هجوم اقوام بربری بدین کشورها و فروریختن تمدن آنها بوده است. سپس دوره ی رستاخیز تمدن است که به نام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسان بودند. میگویند که وسایل جنگی سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظیفه شناسی لژیون های رومی بوده که ضامن پیروزی آن ها بوده است. همچنین وسایل جنگی مهاجمین مغول و ملل متمدن چندان فرقی با هم نداشته است. از دوران رنسانس به این طرف، ملل غربی کم کم به پیشرفت های صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی دو قرن، ابزار کار آنها به اندازه ای کامل شد که ملل دیگر را یارای ایستادگی در برابر حمله ی آنها نبود. همزمان با این پیشرفت صنعتی، تحول بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد؛ زیرا برای بیان معلومات تازه، ناگزیر به داشتن واژه های نوینی بودند و کم کم زبان های اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف گردیدند.


در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق پی به عقب ماندگی خود بردند و کوشیدند که این عقب ماندگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راه این کوششها وجود داشت و یکی از آنها نداشتن زبانی بود که برای بیان مطالب علمی آماده باشد. بعضی ملل چاره را در پذیرفتن یکی از زبانهای خارجی برای بیان مطلب دیدند؛ مانند هندوستان، ولی ملل دیگر به واسطه ی داشتن میراث بزرگ فرهنگی نتوانستند این راه حل را بپذیرند که یک مثال آن، کشور ایران است.


برای بعضی زبانها، به علت ساختمان مخصوص آنها، جبران کمبود واژه  ای علمی، کاری بس دشوار و شاید نشدنی است، مانند زبانهای سامی - که اشاره ای به ساختمان آنها خواهیم کرد.

باید خاطرنشان کرد که شمار واژه ها در زبانهای خارجی، در هر کدام از رشته های علمی خیلی زیاد است و گاهی در حدود میلیون است. پیدا کردن واژه هایی در برابر آنها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش علمی مطمئن به انجام رسانید و نمی شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمین در این کار پُردامنه به جایی رسید و این کار باید از روی اصول علمی معینی انجام گیرد تا ضمن عمل، به بن بست برنخورد.

برای این که بتوان در یک زبان به آسانی واژه هایی در برابر واژه های بیشمار علمی پیدا کرد، باید امکان وجود یک چنین اصول علمی ای در آن زبان باشد. می خواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی است توانا، در صورتی که بعضی زبانها - گو این که از جهات دیگر سابقه ی درخشان ادبی دارند - ولی در مورد واژه های علمی ناتوان هستند. اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاورنزدیک وجود دارد صحبت میکنیم که عبارت اند از: زبانهای هندواروپایی (Indo-European) و زبانهای سامی (Semitic) [= زبانهای: عبری، عربی، اکدی، سریانی، آرامی و…]. زبان فارسی از خانواده ی زبانهای هندواروپایی است.

در زبانهای سامی واژه ها بر اصل ریشه های سه حرفی یا چهار حرفی قرار دارند که به نام ثلاثی و رباعی گفته میشوند و اشتقاق واژه های مختلف براساس تغییر شکلی است که به این ریشه ها داده میشود و به نام ابواب خوانده میشود. پس شمار واژه هایی که ممکن است در این زبانها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم دارد با شمار ریشه های ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشه های ثلاثی چه قدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire) به کار میبریم. حداکثر تعداد ریشه های ثلاثی مجرد مساوی ۱۹۶۵۶ (نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش)می شود و نمیتواند بیش از این تعداد ریشه ی ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد. درباره ی ریشه های رباعی میدانیم که تعداد آنها کم است و در حدود پنج درصد تعداد ریشه های ثلاثی است، یعنی تعداد آنها در حدود 1000 است. چون ریشه های ثلاثی ای نیز وجود دارد که به جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که یکی از آنها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) که حرف «د» دوبار به کار رفته است. از این رو بر تعداد ریشه هایی که در بالا حساب شده است، چندهزار می افزاییم و جمعاً عدد بزرگتر بیست و پنج هزار (۲۵۰۰۰) ریشه را می پذیریم.

چنان که گفته شد، در زبانهای سامی از هر فعل ثلاثی مجرد میتوان با تغییر شکل آن و یا اضافه [کردن] چند حرف، کلمه های دیگری از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول میباشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هر کدام از افعال، اسامی مختلفی اشتقاق مییابد: اول، نامهای مکان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شیوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معنی. با در نظر گرفتن همه ی انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته میشود که از هر ریشه ای حداکثر هفتاد مشتق میتوان به دست آورد. پس هر گاه تعداد ریشه ها را که از 52000 کمتر است در هفتاد ضرب کنیم، حداکثر عده ی کلمه هایی که به دست میآید 1750000 =70× 25000(یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار) کلمه است. یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان است، این است که برای تسلط یافت به آن باید دست کم 25000 (بیست و پنج هزار) ریشه را از برداشت و این کار برای همه مقدور نیست، حتی برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند. اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از دو میلیون عدد بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد مگر این که معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگهای لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی میبینیم که عده ی زیادی کلمات به وسیله ی یک جمله بیان شده است، نه به وسیله ی یک کلمه! مثلاً کلمه ی Confronation که در فارسی آن را میشود به «رو به رویی» ترجمه کرد، در فرهنگهای فرانسه یا انگلیسی به عربی، چنین ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم»! کلمه ی Permeabtlity که میتوان آن را در فارسی با کلمه ی «تراوایی» بیان کرد، در فرهنگهای عربی چنین ترجمه شده است: «امکان قابلیه الترشح»!

اشکال دیگر در این نوع زبانها، این است که چون تعداد کلمات کمتر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعدا کمتر کلمات تقسیم شود، پس به هر کلمه ای چند معنی تحمیل میشود در صورتی که شرط اصلی یک زبان علمی این است که هر کلمه ای فقط به یک معنی دلالت بکند تا هیچ گونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند. به طوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار میکردند، در یکی از مجله های خارجی خواندهاند که در برابر کلمات بیشمار علمی که در رشته های مختلف وجود دارد، آکادمی مصر که در تنگنای موانع [یاد شدن در] بالا واقع شده است، چنین نظر داده است که باید از به کار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبانهای هندواروپایی استفاده کرد. مثلاً در مورد کلمه ی Cephalopode که به جانوران نرمتنی گفته میشود مانند «اختاپوس» که سر و پای آنها به هم متصلاند و در فارسی به آنها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره کلمهی «رأس رجلی» را پیشنهاد کرده اند که این ترکیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود کلمهی Mollusque که در فارسی «نرمتنان» گفته میشود، در عربی یک جمله به کار میرود: «حیوان عادم الفقار»!

قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبانهای هندواروپایی است. میخواهیم ببینیم چگونه در این زبانها میشود تعداد بسیار زیادی واژه ی علمی را به آسانی ساخت. زبانهای هندواروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ (هزار و پانصد) عدد میباشند و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند (Prefixe) و در حدود ۶۰۰ پسوند (Suffixe) هستند که با اضافه کردن آنها به اصل ریشه میتوان واژههای دیگری ساخت. مثلاً از ریشهی «رو» میتوان واژههای «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژههای «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهای «اند» و «ار» و «اش» ساخت. در این مثال، ملاحظه میکنیم که ریشهی «رو» به دو شکل آمده است: یکی «رو» و دیگری «رف». با فرض این که از این تغییر شکل ریشهها صرف نظر کنیم و تعداد ریشهها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، ترکیب آنها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ۳۷۵۰۰۰ = ۲۵۰ × ۱۵۰۰ (سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را به دست میدهد. اینک هر کدام از واژههایی که به این ترتیب به دست آمده است را میتوان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژه ی «خودگذشته» که از پیشوند «خود» و ریشه ی «گذشت» درست شده است، میتوان واژه ی «خودگذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» به دست آورد و واژهی «پیشگفتار» را از پیشوند «پیش» و ریشه ی «گفت» و پسوند «ار» به دست آورد. هرگاه ۳۷۵۰۰۰ واژهای را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژه هایی که به دست میآید، میشود ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ۳۷۵۰۰۰ (دویست و بیست و پنج میلیون). باید واژههایی را که از ترکیب ریشه با پسوندهای تنها به دست میآید نیز حساب کرد که میشود ۹۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ۱۵۰۰ (نهصد هزار). پس جمع واژه هایی که فقط از ترکیب ریشه ها با پیشوندها و پسوندها به دست میآید، میشود: ۲۲۶۲۷۵۰۰۰ = ۹۰۰۰۰۰ + ۳۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشه ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظهای هر ریشه. ولی ترکیبهای دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند: پیادهرو) و اسم با اسم (مانند: خردپیشه) و اسم با صفت (مانند: روشندل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و ترکیبهای بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همه ی ترکیبهای ممکن را در زبانهای هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکته ی قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیونها واژه فقط نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دستکم ۲۵۰۰۰ ریشه را از برداشت و قواعد پیچیدهی صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.

اساس توانایی زبانهای هندواروپایی در یافتن واژه های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبانهای هندواروپایی است و دارای همان ریشه ها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبانهای مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوتها طبق یک روالی پیدا شده است. توانایی های که در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبانها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آنها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژهی علمی در زبان فارسی فقط باید واژهای را که در یکی از شاخه های زبانهای هندواروپایی وجود دارد با شاخه ی فارسی مقایسه کنیم و با آن همآهنگ سازیم.


همه سخنان خمینی درباره ملی گرایی و ملی گرایان

1- ملی گرایی خلاف اسلام و دستور خداست : ملی گرایی بر خلاف اسلام است این بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجید است. صحیفه نور ج12 صفحه 110 تاریخ: ۳/۳/۵۹


2- ملی گرایان گروههای فرصت طلبی هستند : ملت و روحانیت زحمت کشیده اند‚ ملی گرایان اعلام وجود کرده اند آخر چرا در مقابل یک ملت نشسته اید‚ چهار نفر نشسته اید‚ چهار نفری که تا حالا نفس تان در نیامده حالا که روحانیون اسباب این شده اند که شما نفس بکشید‚ نفس بر ضد اینها می کشید‚ این صحیح است این انصاف است شما انصاف دارید که اینهائی که شما را از آن کنج ها بیرون آورده و ظاهر کردند حالا اعلام وجود کرده اید و هیچ کس هم به شما اشکال نکرده‚ اینها زحمت کشیده اند و شما اعلام وجود کرده اید‚ ملت زحمت کشیده‚ این دسته از مردم بوده اند که ملت را دعوت کرده اند و ملت به عشق اسلام این کار را کرده اند.حالا شما از ملت می ترسید و از مذهب می ترسید و از انحصار طلبی مذهبی! چه انحصار طلبی کرده اند مذهبیون کجا انحصار طلبی کرده اند.  صحیفه نور ج 9 صفحه 215  تاریخ: ۵/۷/۵۸


3- ملی گرایی برای این مملکت هیچ کاری نکرده است : چند روز پیش از این در یک نوشته ای دیدم که می گوید که" چرا از ملی می ترسید شماها چرا نمی گوئید مجلس شورای ملی" من به آن آقا می گویم شما چرا از اسلامی می ترسید! ما این ملی که مجلس شورای ملی باشد‚ حالا بیش از پنجاه سال هم از آن می گذرد و ما یک اثر صحیحی از این ندیدیم. صحیفه نور ج 12 صفحه 110 تاریخ:  ۳/۳/۵۹


۴- مردم برای اسلام انقلاب کردند نه برای ملی گرایی: ما می خواهیم ببینیم خواست این سی و پنج میلیون جمعیت چی است. ما دیدیم که خواست این سی و پنج میلیون جمعیت این بود که ما اسلام را می خواهیم‚ در تمام صحبت ها از اول تا آخر این نبود که ما ملی گرا هستیم ... ما که می گوئیم جمهوری اسلامی‚ مجلس شورای اسلامی‚ برای اینکه از آن امامزاده(ملی گرایی) ما معجزه ای ندیدیم!  صحیفه نور ج 12 صفحه 110 تاریخ:  ۳/۳/۵۹


۵- خیانت مصدق و ملی گراها و کشتار طلبه ها توسط دولت مصدق: ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. من نمی خواهم بگویم که در زمان ملیت‚ در زمان آن کسی که اینهمه از آن تعریف می کنند (مصدق)‚ چه سیلی به ما زد آن آدم‚ من نمی خواهم بگویم که طلبه های مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان‚ همانطور که در زمان پهلوی بستند که من و آقای حائری بالای سر این جوان هائی که از مدرسه فیضیه به تیر بسته شده بودند‚ رفتیم و اطبا جرات نمی کردند بنویسند این زخمی شده است. صحیفه نور ج 12 صفحه 256 تاریخ:۲۹/۴/۵۹


۶- دست ملی گرایان در کودتای نوژه سال 59 : این ملی گراها و اینها که هی فریاد ملی ملی می زنند‚ همین هائی هستند که بعضی شان در این کودتا هم دخالت داشتند‚ بر ضد این مملکت خودشان برای دیگران‚ همین ها هستند که بعضی شان به طوری که شواهد هست دخالت در این امر داشتند. صحیفه نور ج 12 صفحه 273 تاریخ:۱۵/۵/۵۹


۷- کسانی که می خواهند ملیت را احیا کنند مقابل اسلام ایستاده اند : ...در صدد باشد که احکام اسلام را پیاده بکند‚ نه در صدد این باشد که ملیت را احیا بکند. آنهائی که می گویند ما ملیت را می خواهیم احیا بکنیم‚ آنها مقابل اسلام ایستاده اند‚ اسلام آمده است که این حرف های نا مربوط را از بین ببرد. افراد ملی به درد ما نمی خورند افراد مسلم به درد ما می خورند. اسلام با ملیت مخالف است. معنی ملیت این است که ما ملت را می خواهیم و ملیت را می خواهیم و اسلام را نمی خواهیم. آن مردیکه در خارج گفت که اول من ایرانی هستم‚ ملی هستم دوم ایرانی هستم سوم اسلام. این اسلام نیست‚ تو سوم هم اسلامی نیستی. صحیفه نور ج 12 صفحه 274 تاریخ:۱۵/۵/۵۹


8- ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین : من مکرر عرض می کنم که این ملی گرائی اساس بدبختی مسلمین است. صحیفه نور ج 12 صفحه 280 تاریخ:۱۸/۵/۵۹


۹- ملی گراها لشکرهای شیاطین : اینهائی که با اسم ملیت و گروه گرائی و ملی گرائی بین مسلمین تفرقه می اندازند‚ اینها لشکرهای شیطان و کمک کارهای به قدرت های بزرگ و مخالفین با قرآن کریم هستند.  صحیفه نور ج 13 صفحه 225 تاریخ:۵/۱۰/۵۹


10- مردم ما ریشه ی ملی گرایی را خشکانده است :  و چه شیرینی بالاتر از این که مردم عزیزمان ریشه های نفاق و ملی گرایی و التقاط را خشکانیده اند ! و انشاء الله شیرینی تمام ناشدنی آن را در جهان آخرت خواهند چشید. صحیفه نور ج 20 صفحه 236 تاریخ:۲۹/۴/۶۷


11- مصدق السلطنه در زمان رضاشاه در مجلس بود چه می کرد :...آن که در مجلس مخالفت می کرد‚ جبهه ملی نبود مدرس بود‚ نهضت آزادی نبود مدرس بود که می ایستاد و بر خلاف آنجا. اینها آنوقت چیزی نبودندکاری نداشتند به این کارها‚ بعد که چیز شد‚ خوب‚ آنها حالا هستند ما کاری با آنها نداریم اما قضیه این است که تبلیغات بر ضد روحانیت دامنه دار بوده است و این تبلیغات برای خاطر این بوده است که آنها می خواستند که این جناح روحانی را از مردم جدا بکنند تا نتوانند اینها با هم مجتمع بشوند و تا نتوانند منافع اینها را در اختیار بگیرند. این قضیه تز آنها و جهات سیاسی و دیدهای علمی.... اینها دارند‚ یک همچو اشخاصی ذخیره دارند‚ یک اشخاصی خودشان را اگر ما غفلت بکنیم جا بزنند و یک مقامی را بگیرند‚ یا در مجلس شورا اشخاصی وارد بشوند که آن اهمیتش خیلی بیشتر است. صحیفه نور ج 6 صفحه 32تاریخ ۲۹/۱/۵۸


12- ملی گراها وقتی به قدرت می رسند برخلاف آنچه ادعا می کنند، عمل می کنند : زیادند اشخاصی که از ملت و از ملیت دم می زنند‚ لکن وقتی که به قدرت می رسند برخلاف ملت و برخلاف ملیت عمل می کنند. این بختیار بود که همه دیدید‚ از جبهه ملی بود و جزئ ملی گرایان و دیدید که با ملت چه کرد و اگر چنانچه قدرت های شما جلوی او را نگرفته بود‚ چه می کرد. از حرف ها گول نخورید‚ از ادعاها گول نخورید و اینها از حقوق بشر صحبت می کنند و بر خلاف حقوق بشر عمل می کنند. اسلام‚ هم حقوق بشر را محترم می شمارد و هم عمل می کند. صحیفه نور ج 14 صفحه 55 تاریخ:۱۹/۱۱/۵۹

 

13

- حکم ارتداد جبهه ملی : جبهه ملی محکوم به ارتداد است‚ جدا کنید حساب را از مرتدها و من نتوانستم و می خواستم و واقعا می خواستم و متاثرم از اینکه با دست خودشان اینها گور خودشان را کندند‚جدا کنید حساب را از مرتدها‚ اینها مرتدند‚ جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است.صحیفه نور ج 15 صفحه 19 تاریخ سخنرانی: 25/3/60


۱۴- ملی گراها مردم را علیه اسلام تهییج کردند (پیرو دعوت آنها به تظاهرات علیه لایحه قصاص) : یعنی مردم ایران را دعوت کردند که مقابل لایحه قصاص بایستند. در چیز دیگری که منتشر کرده بودند‚ اعلامیه دیگر‚ تعبیر این بود که لایحه غیر انسانی. ملت مسلمان را دعوت می کنند که در مقابل لایحه قصاص راهپیمائی کنند‚ یعنی چه یعنی در مقابل نص قرآن کریم راهپیمائی کنند‚ شما را دعوت به قیام و استقامت و راهپیمائی می کنند در مقابل قرآن کریم‚ نص قرآن کریم - ضروری - مسلمین‚ ...آن چیزی را که بسیار مورد تعجبم است‚ این نیست که در اعلامیه جبهه ملی برای لایحه غیر انسانی (به اصطلاح او) قصاص یعنی حکم غیر انسانی قرآن!! یعنی حکم غیر انسانی اسلام!! اعلامیه بدهند و مردم را دعوت کنند که ایها الناس بیائید در مقابل اسلام قیام کنید و استقامت کنید. صحیفه نور ج 15 صفحه 11 تاریخ سخنرانی: 25/3/60

 

15- مدعیان ملی گرایی؛ عمال غرب :  اینها آمده اند با یک صورت ملی‚ عمله ای هستند برای غیر و می خواهند وضع ایران را باز به همان حال اول برگردانند منتها با یک صورت دیگری. این وظیفه ای است که الان برای شماها هست و نگذارید در دانشگاه این آلودگی ها پیدا بشود.

صحیفه نور ج 5 صفحه 85  تاریخ: 27/11/57


۱۶- تتمه رژیم فاسد شاه : از تتمه همان رژیم فاسد هستند‚ با این صورت الان در آمده اند چنانچه آن آدمی که نخست وزیر بود‚ از تتمه همان رژیم فاسد بود به صورت ملی و سر قبر مرحوم دکتر مصدق برو و از آن کارها‚ حالا یک صورت دیگری پیدا کرده اند بصورت مثلا روشنفکری و امثال ذلک. شما باید آقایان همه تان با هم دست به دست هم بدهید و نگذارید این آشوبگران آشوب بکنند صحیفه نور ج 5 صفحه 86  تاریخ: 13/11/57 ... آنهایی که از بعض جبهه ها هستند‚ تکلیفشان معلوم است‚ آنها از اول هم‚ از آن وقتی هم که تاسیس شده است‚ مساله اسلام پیش آنها مطرح نبوده است و آنچه مطرح بوده است‚ اگر راست بگویند همان ملی گرایی بوده است و من در این هم شک دارم برای اینکه افرادی که سر دسته اینها بودند و به ملی گرایی معروف بودند‚ ما دیدیم که بر ضد ملت اینها قیام کردند. صحیفه نور ج 15 صفحه 11 تاریخ سخنرانی: 25/3/60


17- چرا ملی گراها ادعا کردند که بختیار دیگر از حزب ما بیرون رفته : از همان وقت بختیار می آید و بختیار از یک گروه ملی گرا. من باب احتیاط هم آن ها می گویند که دیگر او از حزب ما و از جبهه نیست. این احتیاطی بود که کردند که اگر او کنار رفت‚ باز جبهه ای در کار باشد. صحیفه نور ج 15 صفحه 64 تاریخ سخنرانی: 13/4/60


۱۸- جریان ملی گرا طرفدار باقی ماندن شاه بودند : از همان وقت که دیگر اساس سلطنت سست شد‚ این جریان در کار افتاد. همان وقت که من در پاریس بودم ...  همان وقت هم خواستند که شاه را نگه دارند‚ به اسم اینکه او حکومت کند - سلطنت کند نه حکومت‚ با این اسم می خواستند حفظش کنند و از همان وقت هم خواستند که بختیار را بیاورند و با ما آشتی بدهند. ما کانه نزاعمان با بختیار بود از این جریان... صحیفه نور ج 15 صفحه 64 تاریخ سخنرانی: 13/4/60



19- کاری از دست ملی گرایان بر نمی آید : شما خیال نکنید که این قشرهای روشنفکر و ملی گرا و امثال ذلک کار از آنها می آید‚ اینها پیش مردم که حسابی ندارند‚ مردم به اینها کاری ندارند. صحیفه نور ج 15 صفحه 145 تاریخ سخنرانی: 18/6/60


۲۰- مصدق یک کافر بود ، و اینها تفاله های آن گروه ها هستند : یک گروهی که از اولش باطل بودند‚ من از آن ریشه هایش می دانم‚ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند‚ از اولش هم مخالف بودند‚ اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد‚ اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که اینها فخر می کنند به وجود او(مصدق) ‚ او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زدند و به اسم آیت الله توی خیابان ها می گردانند‚ من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست‚ این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می زد. اینها تفاله های آن جمعیت هستند که حالا قصاص را‚ حکم ضروری اسلام را غیر انسانی می خوانند. صحیفه نور ج 15 صفحه 15 تاریخ سخنرانی: 25/3/60



21- ملی گراهای متعصب فرهنگ اصیل اسلام را مورد هجوم قراردادند : توطئه ابرقدرت ها‚ نه تنها نگذاشتند فرهنگ اصیل اسلام رشد کند و پا بگیرد که از طرف دانشگاه های غیرمهذب و فرنگ رفته های غیر متعهد و ملی گراهای متعصب‚ شدیدا مورد هجوم قرار دادند و از هجوم هم اینان بود که کشورهای اسلامی زخم های اساسی برداشتند. صحیفه نور ج 19 صفحه 204 تاریخ: 64/5/25


۲۲- ملی گراها به فکر قبضه کردن قدرت بودند ولی توطئه آنها کشف شد : علی رغم همه نغمه های شوم التقاطی ها و چپ ها و راست ها و ملی گراها که در روزهای اول پیروزی انقلاب برای قبضه نمودن قدرت و تفکر ملت ایران از حلقوم آنان برمی خاست‚ خداوند بر ما منت نهاد که توطئه آنان کشف و در تمامی کشور ما قوانین و برنامه های اسلامی در حال پیاده شدن است ... صحیفه نور ج 20 صفحه 125 تاریخ: 66/5/6


23- اهداف ما بسیار بالاتر از خیالات باطل ملی گراهاست : اینها خیالات باطل ملی گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است. ملی گراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است‚ ما می گوییم تا شرک و کفر هست‚ مبارزه هست و تا مبارزه هست‚ ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم‚ ما تصمیم داریم پرچم ((لا اله الا الله)) را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. صحیفه نور ج 20 صفحه 236 تاریخ: 67/4/29


24- ملی گرایان ؛ افراد ضعیف النفس و خائن : من به صراحت می گویم ملی گراها اگر بودند به راحتی در مشکلات و سختی ها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز می کردند. و برای این که خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند‚ همه کاسه های صبر و مقاومت را یکجا می شکستند و به همه میثاق ها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا می زدند. صحیفه نور ج 20 صفحه 243 تاریخ: 67/4/29